شنبه , آوریل 27 2024

خط داستانی و زمانی آواتار: آخرین بادافزار چگونه است ؟

نیکلودئون در سال 2005 “آواتار: آخرین بادافزار” را منتشر کرد و این انیمیشن د‌ر‌‌عرض چند سال به یکی از بهترین آثار او تبدیل شد. “آواتار: آخرین بادافزار” صرفاً یک کارتون اپیزودیک برای سرگرم‌کردن کودکان نیست، بلکه به‌عنوان یک داستان اکشن، فانتزی و جذاب که در دنیایی الهام گرفته‌شده از تاریخ روایت می‌شود، برای مخاطبان بزرگسال نیز جذابیت داشت. “آواتار” در طول سه فصل، داستانی کامل و منسجم را با اتکا به شخصیت‌های جذابش روایت می‌کند.

“آواتار: آخرین بادافزار” یکی از بهترین انیمیشن های سریالی، داستانِ سال آخرِ یک جنگ بزرگ به نام “جنگ صد ساله” را روایت می‌کند. این جنگ زمانی آغاز شد که “سوزین”، رهبر ملت آتش، از قدرت یک دنباله‌دار خاص برای فتح سه ملت بزرگ دیگر جهان استفاده کرد.

“آواتار روکو” آواتار قبلی، نتوانست او را متوقف کند و به‌مدت صدسال هیچ آواتاری وجود نداشت تا جلوی بلندپروازی‌های امپراتوری ملت آتش را بگیرد؛ اما با آغاز فصل اول: آب، امیدی دوباره در دل‌ها زنده شد و داستانی حماسی از سرنوشت، رستگاری، جنگ و بخشش آغاز شد.

کتاب اول: آب ؛ دنیایی در حال کاوش و سرنوشتی نو برای آنگ

کتاب اول: آب جهان را کاوش می کند و آنگ را با سرنوشت جدید خود به چالش می کشد

داستان “آواتار: آخرین بادافزار” با یک ملاقات تصادفی در قطب جنوب آغاز می‌شود. سوکا و کاتارا، خواهر و برادری که برای ماهیگیری بیرون رفته‌اند، به‌طور غیرمنتظره با کوه یخ بزرگی برخورد می‌کنند. درون این کوه یخی، پسری ۱۲ساله با یک خالکوبی درخشان روی پیشانی‌اش زندانی شده است.

سوکا و کاتارا پس‌از کمی تردید، پسر (آنگ) را آزاد می‌کنند و در‌همان لحظه نوری به آسمان فرستاده می‌شود. بدین ترتیب، آن‌ها با آنگ، بادافزار جوان، آشنا می‌شوند، اما شوکه‌کننده‌ترین اتفاق برای آنگ این است که او تنها چند روز درون کوه یخی نبوده، بلکه صد سال از حبس او در گوی یخی گذشته است. در‌همین‌حال، شاهزاده زوکو از ملت آتش در حال گشت‌زنی در همان نزدیکی است که نور رها شده را می‌بیند و برای دستگیری او عازم محل حادثه می‌شود.

درست زمانی‌که انگ، از بهترین شخصیت های کارتونی، با دوستان جدیدش در قطب جنوب آشنا شده بود، زوکو با کشتی کوچک ملت آتش خود ظاهر شد و سعی کرد او را دستگیر کند. با‌این‌حال، انگ با کمک آپا، گاومیش پرنده همراهش، فرار کرد و به‌همراه سوکا و کاتارا به‌سمت شمال گریخت.

زوکو در پی جلب نظر پدرش، مصمم‌به دستگیری آنگ بود و در طول فصل اول بارها به او نزدیک شد، اما هربار به‌دلیلی ناکام ماند. در طول شکار آواتار، زوکو تاریک‌ترین وجه خود را به‌عنوان شاهزاده آتش افزارِ خودخواه و بی‌ملاحظه نشان داد. او در تلاش برای بازگرداندن افتخار از دست رفته خود، سعی در دستگیری بهترین امید جهان برای صلح، یعنی آواتار آنگ، داشت.

در فصل اول آواتار: آخرین بادافزار، زوکو تجسم کامل چیزی بود که «باید» باشد؛ او بی‌رحمی فرمانده ژائو و تا حدودی خودخواهی خواهرش آزولا را منعکس می‌کرد. کل ملت آتش در آن زمان برای تسخیر و سلطه‌بر دنیا تلاش می‌کردند و این درگیری در‌طول وقایع فصل اول، در رویارویی زوکو و آنگ نشان داده شد.

در فصل اول، آنگ با غلبه‌بر غم و اندوه و یادگیری کنترل عناصر جدید، در تلاش برای وفق دادن خود با دوران و انسان‌های جدید بود. او مجبور بود به‌سرعت خود را به‌عنوان آواتار جدید معرفی کند و سفرش برای بازگشت به خانه‌، معبد جنوبی باد، شروع دردناکی برایش به ارمغان می‌آورد.

در‌آنجا، آنگ با اسکلت راهب گیاتسو، مربی و بهترین دوست قدیمی‌اش که در ابتدای جنگ صد ساله، در مقابله با نیروهای ملت آتش جان خود را از دست داده بود، روبه‌رو شد. آنگ در هیچ دوره‌ای تا این حد احساس تنهایی نمی‌کرد، اما این احساس با‌‌ ادامه ماجراجویی و تشکیل یک خانواده جدید به همراه سوکا و کاتارا، تغییر کرد.

فصل اول «آواتار: آخرین بادافزار» با مجموعه‌ای از داستان‌های «هیولای هفته» علاوه‌بر نمایش تلخیِ واقعیِ جنگِ در حال جریان، به زیبایی در دنیاسازیِ این اثر کمک کرد. چندین بار، آنگ و دوستانش وقتی به شهر یا اقامتگاهی می‌رسیدند، با ویرانی‌های جنگ روبه‌رو می‌شدند و ثابت می‌ شد که هیچ‌کس در هیچ کجا در امان نیست. برای مثال، زوکو در تلاش برای دستگیری آنگ، نزدیک بود جزیره کیوشی را به آتش بکشد.

همچنین، یک فرمانده از ملت آتش تمام کنترل‌کنندگان زمین را اسیر کرده و در سکوی دریایی بدون هیچ زمینی برای کنترل، زندانی کرده بود، در این شرایط حتی مقاومت هم می‌توانست بی‌نتیجه باشد. شخصیت ضدقهرمان جت، با روش‌های افراطی و پرهزینه به مبارزه با مهاجمان ملت آتش می‌پرداخت که این موضوع، باعث تعجب گروه آواتار می‌شد.

داستان فصل اول در قبیله منزوی آبِ شمالی، که یک شهر ایالت قدرتمند و محافظه‌کار و شبیه‌به قلمرو زمین بود، به‌اوج خود رسید. در‌آنجا، آنگ برای تکمیل آموزش کنترل عنصر آب با استاد پاکو تمرین کرد، در‌حالی‌‌که کاتارا با ممنوعیت کنترل آب (به جز روش‌های اولیه درمان) توسط زنان و دختران در قبیله آب شمالی و استاد پاکو به‌طور کلی، مخالف بود.

بدین‌ترتیب کاتارا، گامی قدرتمند در مسیر خود برداشت و استاد پاکو را متقاعد کرد تا به مسائل جنسیتی از دیدگاهی جدید نگاه کند و در ازای آن، به‌طور حرفه‌ای تحت تعلیم قرار گیرد. همچنین، در‌همین‌زمان، تیم آواتار با شاهزاده یوئه آشنا شد.

ماجراجویی آنگ در قبیله آب شمالی با حمله گسترده دریاسالار ژائو به پایان رسید. زوکو نیز از این فرصت آشفته استفاده کرده و وارد قلمرو قبیله آب شمالی شد تا آواتار را اسیر کند. آنگ اسیر شد؛ اما در‌نهایت آزاد گشت و این آخرین شکست زوکو در به دام انداختن آواتار بود.

در طول محاصره، فرمانده ژائو روح ماه را کشت و تعادل جهان را به هم زد. سپس ژائو شکست خورد و شاهزاده یوئه که جان خود را مدیون روح ماه بود، برای بازسازی روح ماه و احیای تعادل، خود را فدا کرد. همه اینها، همراه با روح اقیانوس در حالت آواتارِ آنگ به محاصره پایان داد. ملت آتش فعلاً شکست خورده بود، اما جنگ در جاهای دیگر همچنان در جریان بود و سفر آنگ هنوز به پایان نرسیده بود.

در ادامه برای آشنایی با قدرت‌های آواتار، می‌توانید مقاله مربوط‌به توانایی ها و قدرت های آنگ در حالت آواتار را مطالعه کنید.

کتاب دوم: زمین ؛ بذرهای تغییر در زوکو و دشمنان جدید برای آنگ

کتاب دوم: زوکو دانه های تغییر را در زمین می کارد و آنگ را با دشمنان جدید تهدید می کند.

فصل دوم با عنوان “زمین” آغاز می‌شود و آنگ برای یادگیری عنصر بعدی در مسیر تبدیل به یک آواتار واقعی، یعنی “زمین”، آماده است. با امنیت برقرار شده در قبیله آب شمالی، آنگ و گروهش به سمت جنوب سفر می‌کنند و به قلمرو پهناور پادشاهی زمین می‌رسند تا سرزمین‌های آن را کاوش کنند، اما در‌حالی‌که زندگی برای آنگ رو به بهبود است، زندگی زوکو به‌سمت بدبختی می‌رود.

زوکو نه‌تنها در به دام انداختن آواتار شکست خورد، بلکه پدرش، ارباب آتش اوزای، درحال آماده شدن برای جایگزین کردن اوست. اوزای، آزولا را برای شکار آواتار به جای زوکو می‌فرستد و آزولا دیگر هیچ صبری برای برادرش ندارد. آزولا حتی برای دستگیری زوکو و آواترو (ایرو) تلاش می‌کند، اما این دو موفق‌به فرار می‌شوند و به گروه یاغی‌های ملت آتش می‌پیوندند. او به‌طور نمادین دم‌اسبی‌اش را بریده و به همراه ایرو، لباس‌هایی به سبک پادشاهی زمین می‌پوشند که نشان‌دهنده طغیان کامل آن‌هاست.

آنگ با شوک و وحشت متوجه می‌شود که اوماشو، قلمرو پادشاهی دوست قدیمی‌اش، بومین، سقوط کرده است. با‌این‌حال، آنگ مجبور است روی آموزش خود تمرکز کند و در درازمدت دنبال نتیجه گرفتن باشد. او در تمام نقاط سرزمین به‌دنبال یک استاد کنترل‌کننده زمین می‌گردد و پس‌از چند شروع اشتباه، مربی ایده‌آل خود را پیدا می‌کند؛ دختری نابینا به‌نام تاپ بی‌فونگ که همسن خودش و از یک خانواده قدرتمند است.

آنگ، تاپ را متقاعد می‌کند تا به گروه آواتار بپیوندد و پس از دستگیری کنترل‌کنندگان زمینی که به‌دنبال‌شان بودند، تاپ احساس قدرت می‌کند و سرانجام به آزادی شخصی خود دست می‌یابد. تاپ به‌عنوان یک کنترل‌کننده بااستعداد که بر اصول اولیه، به‌جای حرکات نمایشی برای مبارزه تمرکز دارد، تمام دانش خود را به آواتار منتقل می‌کند و آنگ به آرامی شروع به یادگیری کنترل زمین می‌کند.

فصل دوم زمینه مسیر رستگاری زوکو را نیز فراهم می‌کند، هرچند او همچنان درگیر مشکلات حل نشده خانواده‌اش است. او باید سرنوشت واقعی خود را پیدا کند. ایرو بزوکو را تشویق می‌کند تا دست از سرنوشت از پیش تعیین شده‌اش بکشد و در مسیری جدید قدم بگذارد. زوکو با چالش‌هایی روبه‌رو است، اما در مسیر درستی قرار گرفته است. او حتی در یک نبرد کوتاه علیه آزولا به گروه آواتار کمک می‌کند، هرچند هنوز کامل برای پیوستن به آن‌ها آماده نیست.

پس‌از‌آن، تیم آواتار کتابخانه مدفون وان‌شی‌تانگ را در صحرا پیدا می‌کند و سوکا، ماهیت و تاریخ دقیق یک خورشیدگرفتگی پیش‌رو را کشف می‌کند. این خورشیدگرفتگی زمانی است که تمام نیروهای کنترل‌کننده آتش نابود می‌شوند و بهترین فرصت برای شکست ملت آتش به‌شمار می‌رود.

در شهر بزرگ با‌سنگ‌سه، آخرین شهر باقی‌مانده پادشاهی زمین که همچنان در‌حال مبارزه با ملت آتش بود، گروه‌های اصلی «آواتار: آخرین بادافزار» چندین‌بار با هم درگیر شدند و اوضاع در این شهر محصور در آرامش نیست. لانگ فنگ، دبیرکل و رئیس پلیس مخفی پادشاه زمین، درحال توطئه برای تصاحب کل شهر بود.

لانگ فنگ حتی شهروندان را از اخبار جنگ صد ساله بی‌خبر نگه می‌داشت و هر کسی را که سر راهش قرار می‌گرفت، دستگیر و زندانی می‌کرد. او باعث کند شدن تلاش‌های تیم آواتار برای جلب کمک بیشتر از شاه بومین، پادشاه زمین، که دارای ارتشی قدرتمند بود، می‌شد.

در‌همین‌زمان، زوکو به کمک ایرو، به تغییر خود در مسیر یک قهرمان ادامه می‌دهد و آرام‌تر و شادتر از سال‌های گذشته است. آزولا نیز به‌همراه دوستانش، تای لی و مای، در با‌سنگ‌سه حضور داشت و این گروه سه نفره با کمک یکدیگر نقشه‌های خود را عملی می‌کردند.

فصل دوم: زمین با اوج‌گیری نبرد به پایان می‌رسد، جایی که آزولا و لانگ فنگ هر دو برای کودتا علیه شاه بومین دست‌به‌کار می‌شوند، اما آزولا با خیانتی آشکار، لانگ فنگ را از میان برمی‌دارد و دیگر هیچ‌کس جلودارش نیست. همگی در غارهای زیرزمینی با‌سنگ‌سه گرد هم می‌آیند و در این لحظه سرنوشت‌ساز، زوکو باید بین نجات آواتار و پیوستن به آزولا برای بازگرداندن افتخار خود، دست‌به انتخاب بزند. با ناامیدی ایرو، زوکو راه دوم را انتخاب می‌کند و به اشتباه فکر می‌کند که در ازای به‌دام انداختن آواتار، پدرش، ارباب آتش، به او کمک خواهد کرد.

پس از پایان نبرد، آنگ مجروح و از شهر خارج می‌شود، ایرو اسیر شده و زوکو برای بازگشت به خانه خود، ملت آتش، همراه خواهرش آزولا آماده می‌شود. در‌همین‌حال، با‌سنگ‌سه سقوط می‌کند و به‌نظر می‌رسد که ملت آتش تقریباً برنده جنگ است. با‌این‌حال، جرقه‌ای از امید باقی می‌ماند، چرا‌که آواتار زنده مانده است به مبارزه ادامه دهد.

کتاب سوم: آتش ؛ رستگاری کامل زوکو و سقوط ملت آتش

کتاب سوم: آتش رستگاری زوکو را کامل می کند و سقوط ملت آتش را نشان می دهد

كتاب سوم: آتش با ناامیدی آنگ شروع می‌شود. زوكو، رقیب دیرینه‌‌اش، فكر می‌کرد به مأموریتش عمل کرده و به سرنوشتش رسیده است، اما هر دو اشتباه می‌کردند. آن‌ها در کتاب سوم متوجه اشتباه‌شان شدند و همین باعث شد تا برای پایان دادن به جنگ صد ساله متحد شوند. آنگ و دوستانش خود را در سرزمین آتش پیدا کردند، جایی‌که ماجراجویی‌های عجیبی از جمله دیدار با هاما، یک کنترل‌کننده منزوی آب، را تجربه کردند.

هاما پیشگام هنر وحشتناکی بود که کاتارا، حتی باوجود هم‌وطن بودن با او در قبیله‌ جنوبی آب، به‌شدت آن را رد می‌کرد. در‌همین‌حال، سوکا همچنان به خورشید گرفتگی ایمان داشت و معتقد بود که باید حمله انجام شود، حتی اگر دیگر نمی‌توانست روی ارتش شاه بومین حساب کند. تیم آواتار خیلی زود برای حمله آماده شدند و با آغوش باز از متحدان خود برای شروع عملیات استقبال کردند.

درحالی‌که شاهزاده زوکو به زندگی در کشور آتش، وطن خودش، برمی‌گشت، به چند دلیل احساس ناراحتی شدیدی می‌کرد. اول آنکه به عمویش خیانت کرده بود و هر چقدر آزولا بهش می‌گفت در باسینگ‌سه کار درستی انجام داده، حس گناه رهایش نمی‌کرد. زوکو همچنین در ناخودآگاهش احساس پوچی می‌کرد، چراکه فکر می‌کرد به‌دست‌آوردن دوباره تایید پدرش، سرنوشت واقعی او نیست.

بالاخره در تعطیلات گروه آزولا در جزیره‌ای در کشور آتش، حقیقت را با بقیه در میان گذاشت. این اتفاق به زوکو کمک کرد تا دوباره به مسیر رستگاری برگردد و با شروع خورشیدگرفتگی، او قدم نهایی را برداشت.

حمله در زمان خورشیدگرفتگی درنهایت با شکست روبه‌رو شد، چراکه اوزای، ارباب آتش از حمله آن‌ها خبر داشت و خود را در پناهگاهی دور افتاده مخفی کرده بود، جایی‌که به‌هیچ‌وجه امکان نداشت آنگ او را پیدا کند.

در‌عوض، زوکو با ارباب آتش روبه‌رو شد و اعلام کرد که قصد دارد به تیم آواتار بپیوندد و از عمو ایرو طلب بخشش کند. پدر و پسر برای مدت کوتاهی با هم درگیر شدند و سپس زوکو برای تحقق سرنوشت خود یعنی کمک به آنگ برای رسیدن به سرنوشتش، آنجا را ترک کرد.

بعد از آن که تیم آواتار به معبد هوای غربی پناه بردند، در آنجا با زوکو روبه‌رو شدند و در‌نهایت او را به‌عنوان یکی از خود پذیرفتند. زوکو همچنین به‌عنوان مربی آتش‌افزار آنگ داوطلب شد و هر دوی آن‌ها هنگامی‌که با جنگجویان خورشید و دو اژدها به نام‌های رن و شاو ملاقات کردند، چیزهای بیشتری درباره کنترل آش یاد گرفتند. در‌این فرآیند، زوکو سرانجام آرامش درونی را پیدا کرد و قدرت کنترل آتش خود را نه با خشم، بلکه با عزم قهرمانانه‌اش به نمایش گذاشت.

در یک سو سوکا و زوکو، سوکی، هاکودا و بقیه متحدان‌شون را از زندان سنگ جوشان نجات دادند. در سوی دیگر، دنباله‌دار سوازین نزدیک شد و فرمانروای آتش، اوزای، ناوگان عظیمی از کشتی‌های هوایی رو فرستاد تا به سرزمینِ‌ خاک حمله کنند و شاهِ خاک را ازبین ببرند و نظم جدیدی رو از خاکستر به جا مانده بسازند. او آزولا را به‌عنوان فرمانروای آتش بعدی معرفی کرد تا جانشینش بشود، اما او آماده این جایگاه نبود.

آزولا زیر فشار شکسته بود و همین باعث شد وقتی در روز تاجگذاری آسیب‌پذیر اشد. در نبردی نفس‌گیر، زوکو با تمام توان در‌برابر خواهر شرور خود، آزولا، ایستادگی کرد و در‌نهایت، مغلوب شد و زخمی بر زمین افتاد. در‌این‌لحظه، کاتارا که شاهد این صحنه بود، به میدان نبرد ‌‌آمد و با شجاعت تمام با آزولا روبه‌رو شد.

انتهای داستان آواتار: آخرین باد افزار چگونه رقم خورد ؟

بعد از ملاقات با لاک‌پشت شیر، آنگ احساس کرد که برای مبارزه با ارباب آتش کاملا آماده است و اوزای هم با خوشحالی از این اتفاق استقبال کرد. آن‌ها مبارزه‌ای وحشیانه انجام دادند و با‌اینکه آنگ در ابتدا تقریبا بازنده بود، ناگهان وارد حالت آواتار شد و اوزای را به گوشه راند. آنگ به هیچ قیمتی حاضربه کشتن کسی نبود و با استفاده از سبک «خمیر انرژی» با روح اوزای مبارزه کرد و برنده جنگ شد.

در این فرآیند، آنگ توانایی کنترل آتش اوزای را از او گرفت، او را اسیر کرد و در‌نهایت به جنگ صد ساله پایان داد. خوشبختانه متحدان دیگر آنگ نیز مبارزه خوبی در برابر ملت آتش داشتند.

غبار که فرو نشست، زوکو به‌عنوان ارباب آتش جدید تاجگذاری کرد و قول داد تا دوران صلح، اتحاد و التیام را برای همه رقم بزند. اعضای گروه آواتار هم به پایان خوش خود رسیدند، از عشق آنگ و کاتارا تا باز کردن یک مغازه چای‌فروشی توسط عمو ایرو در باسینگ‌سه، که درهای ماجراجویی‌های کاملا جدید در کمیک‌های دارک هورس برای آواتار: آخرین بادافزار را باز می‌کند.

درنهایت، دنیا به‌لطف آنگ و زوکو نجات پیدا کرد، اما درگیری‌های دیگری هم باقی ماند، مانند اینکه با مستعمرات آتش در قلمرو زمین چه باید کرد و اینکه آیا زوکو هرگز مادر گمشده‌اش را پیدا خواهد کرد؟


منبع vido.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه + چهارده =