[ad_1]
وقتی بازی استارفیلد در ۶ سپتامبر منتشر شد، به محبوب ترین بازی استودیوی بازی سازی Bethesda تبدیل شد. در عرض یک روز به شش میلیون بازیکن رسید، اما مسلماً این رقم توسط دو میلیون بازیکنی که در هنگام دسترسی زودهنگام هم به سرور اضافه شدند، به این عدد رسید. بازی استارفیلد یکی از مورد انتظارترین بازی های این نسل کنسول بود، بازی ای که بیش از هفت سال توسعه مداوم طول کشید و اولین فرنچایز جدید Bethesda در بیش از ۲۰ سال است.دنیای بازی استارفیلد بسیار بزرگ بوده و به شدت زیبا در کنار هم چیده شده است. دقت کنید که این مقاله دارای جزئیات، اسپویلرها و ریزهکاریهای زیادی از داستان بازی استارفیلد بوده و اگر میخواهید داستان این بازی را خود تجربه کنید از خواندن این مقاله صرفنظر کنید. همراه باشید با خلاصهای از داستان بازی Starfield در پارسی گیم.
داستان بازی استارفیلد
قبل از دانستن داستان اصلی باید کمی به تاریخ در این بازی دقت کنیم تا بتوانیم بهتر داستان این بازی را درک کنیم. در حدود سال 2100 که بشریت زندگی در فضا را چند سال پس از آن آغاز کرد، انسان فناوری Grab Drive را ایجاد کرد که به کشتیهای فضایی اجازه میدهد در عرض چند ثانیه از کهکشان عبور کنند. متأسفانه در حدود سال 2150 مگنتوسفر زمین شروع به ضعیف شدن کرد و باعث شد تا قبل از اینکه زمین توسط تشعشعات خورشیدی نابود شود، بشریت به سمت ستاره ها فرار کند. برای انجام این شاهکار، نیروی جدیدی به نام کلنیهای متحد (United Colonies) ایجاد شد تا مردم را از زمین خارج و به سیارات دیگر منتقل کند که خوشبختانه موفق هم شدند و زندگی دوباره توانست رشد کند، اما همه مایل نبودند تحت این قانون جدید قرار بگیرند. United Colonies اعلامیه قنطورس (The Centaurus) را ایجاد کردند که به شهروندان اجازه می داد به سیارات دوردست رفته و سرزمین خود را ایجاد کنند. این مسئله چند سالی باعث آرامش و صلح بود اما بنا بر طبیعت انسانی، چند سال بعد منجر به درگیریهای همه جانبه شد. جهان به دو گروه United Colonies و Free star Collective تقسیم شد. بعد از دو جنگ بسیار بزرگ کهکشانی جنگ به اتمام رسید ولی نه بدون تلفات، اختلافات هنوز وجود دارند ولی کهکشان در آرامش به سر میبرد.
ابتدای داستان و شروع آشنایی با New Atlantis
داستان بازی از دیدگاه دو نفر شروع میشود، سرپرست لین (Lynn) و شخصی به نام هلر (Heller). ما به عنوان بخشی از شرکت Argos Extractors به عنوان یک معدنکاو به آنها ملحق میشویم و این اولین بار است که در یک استخراج معدنی شرکت میکنیم، اما این ماموریت بسیار خاص است چون در این استخراج همه ما به دنبال چیزی بسیار بسیار مهم برای یک مشتری در استخراج میگردیم. در کنار این مسئله تیم سرپرست لین در حال استخراج مواد معدنی بودند تا در پایان با سود کمی به فروش برسند. همانطور که شما به سمت غار پیشروی میکنید هلر به قسمت دیگری از غار دسترسی پیدا کرده که اتمسفر آن نشانه هایی از مشکل در گرانش را نشان میدهد؛ این چیزی نبود که هیچکس از اعضای تیم انتظارش را داشتند ولی لین به دلیل لجباز بودن، اهمیت خاصی نداد.
شخصیت شما بیشتر به غار فرو رفته و در آنجا جسمی ناشناخته را میبیند و به نظر میرسد این شی آنقدر قدرتمند است که شما را بیهوش کند. بعد از به هوش آمدن، با شخصی به نام برت (Barrett) ملاقات میکنیم که لین با او در ارتباط است و میخواهد در ازای کردیت شی را به او بدهد. شخصیت شما به برت توضیح میدهد که بعد از لمس آن شی از هوش رفته و چه اتفاقاتی در آن غار رخ داده است. برت باعث حمله یک گروه دزدان فضایی با عنوان Crimson Fleet را که سرپرستی آنها با فردی به نام Delgado است که عضوی از United Colonies است، میشود. کم کم متوجه میشویم که این گروه بزرگترین و معروفترین گروه دزدان فضایی است. قابل به ذکر است که یکی از مهمترین ساید کوستهای این بازی حول محور این دو گروه میچرخد. به نظر میرسد برت چند نفر از این گروه را عصبی کرده و باعث حمله آنها شده و ما باید در مقابل حمله آنان بایستیم.
بعد از این مسئله ما به سمت شهری به نام No Atlantis میرویم تا با سازمان برت را ملاقات کرده و شی را با خود به آنجا ببریم. در راه رسیدن به سازمان، به جایی با عنوان لژ نیو آتلانتیس (The Lodge with the new Atlantis) رفته و در اینجا برای اولین بار سارا مورگان (Sarah Morgan) رئیس این سازمان را ملاقات میکنیم. افراد زیادی در گروه هستند، از مکانیک گرفته تا اشخاصی که مسائل مالی را تامین میکنند، مذهبی ها تا خداناباورها و کل این گروه، با تمامی تفاوتهای خودش، فقط یک هدف را دنبال میکند: پیدا کردن راز کهکشان. هنگام صحبت کردن با مورگان و توضیح دادن قضیه، دو تکه دیگر از شی را مستقیما بر روی میزی که پشت مورگان است میبینیم. شخصیت ما تکه سوم را در کنار دو تکه دیگر بر روی میز گذاشته و هر سه تکه شی عکسالعملی نشان داده و چیزهایی را میبینیم که هیچ دلیل منطقی ندارند. با این حال سارا ما را به گروه و یک ماجراجویی دعوت میکند تا بتوانیم بقیه اشیا شبیه این سه تکه را پیدا کنیم و شخصیت ما با خوشحالی قبول میکند.
از اینجا به بعد نود درصد داستان اصلی به این میگذرد که اشیا شبیه این سه تکه را پیدا کنیم. سارا مارا به یک ماموریت فرستاده و اینجاست که متوجه میشویم پیدا کردن این قطعات چقدر میتواند دردسرساز باشد، چون این تکههای پازل بدون هم هیچ چیز خاصی نیستند و فقط به چند تکه آهن تبدیل میشوند که بعضیها در ازای کردیت آنها را فروخته و یا در موقعی برای تعمیرات خانهشان از آنها استفاده کردهاند. در این ماموریت به مکانی به نام Sedonia که بر روی مریخ مستقر است فرستاده میشویم چون سارا اخباری را دریافت کرده که فردی در این مکان به نام Moara، یکی دیگر از قطعات را در اختیار دارد. بالاخره بعد از مقداری جمعآوری اطلاعات، سفینه Moara را پیدا کرده که توسط گروهی به نام Spacer دزدیده شده پس با افراد جنگیده و قطعه را به سمت سارا و گروهش میبریم؛ سارا هم چون تحت تاثیر قرار گرفته شخصیت ما را به عنوان یکی از اعضای ثابت گروه استخدام میکند.
یافتن قطعات بعدی برای کامل کردن پازل
اما سارا نگران برت است، چون از موقعی که شخصیت ما به گروه سارا معرفی شده خبری از او دریافت نکرده و به نظر میرسد چیزی در حال رخ دادن است، البته قبل از بازگشت به Vectera و سرپرست لین، شخصیت ما باید اول توسط سارا با شخصی دیگر از اعضای گروه در کشتی فضایی The Eye آشنا شود؛ که کاپیتان این سفینه شخصی به نام ولادیمیر است. ولادیمیر دستگاهی را ساخته که میتواند قطعات دیگر را با استفاده از اسکن از کهکشان و تغییر فیلد مغناطیسی آنها پیدا کند؛ همچنین میداند که قطعه بعدی را کجا میتوان به دست آورد. دو نفر دیگر از افراد گروه با نامهای آندریجا (Andreja) و ماتیو (Mateo) به دنبال دو قطعه دیگر رفته اند و آندریجا برای مدتی است که دیگر خبری از او نشده، پس ما به دنبال سرنخی میرویم که به او سپرده شده بود تا شاید به طور همزمان در کنار گشتن دنبال شی، او را نیز پیدا کنیم؛ به دنبال سرنخ رفته و در غاری که حدس زده شده شی قرار دارد، آندریجا را هم میبینیم که در حال شلیک به بدن یک مرده است.
شی را برداشته و به مقر اصلی گروه برگشته و قطعه جدید را جایگذاری میکنیم که باعث میشود ولادیمیر سرنخ دیگری در یک سیاره را پیدا کند. بعد از فرود در سیاره، شاهد قطعات عجیب و غریبی هستیم که در هوا شناورند. به همراه آندریجا به سمت غاری که میدان مغناطیسی قطعات را دارد رفته و به محلی صومعه مانند وارد میشویم. در اینجا کاملا جاذبه از بین رفته و وقتی به صورت شناور به مرکز غار نزدیک میشویم جسمی دایره مانند شروع به حرکت میکند؛ و شخصیت ما به داخل دایره میرود. به همراه آندریجا به بیرون از صومعه منتقل میشویم ولی چیزی به نظر میرسد تغییر کرده چون با دستگاهی که جاذبه را شبیه سازی میکند وارد غار میشویم اما در غار کاملا معلق بودیم. بعد از بازگشت به مقر سارا و توضیح داستان، نوپل که یکی از اعضای گروه است بدن ما را اسکن میکند و اسکنها نشان دهنده این است که اندامهای داخلی شخصیت ما، وضعیت خیلی نابسامانی دارند. مشخص میشود که اینطور صومعهها در سرتاسر کهکشان پراکنده شدهاند و دارای قدرتی مربوط به جاذبه هستند که باعث میشوند بتوانیم به راحتی جا به جا شویم.
سه ماموریت بعدی مارا به سمت سه صومعه دیگر راهنمایی میکند تا درکنار بدست آوردن این قدرتها بقیه اشیا را نیز پیدا کنیم. بعد از بازگشت به لژ و گروه سارا با شخصی به نام سم آشنا میشویم که سرنخی از یک قطعه دیگر از اشیا ما دارد در سیارهایی به نام آکیلا (Aquila) و بعد از رسیدن به سیاره سم به ما یک ست از نقشه را داده که به شیهای گم شده میرسند. قسمت سخت ماجرا اینجاست که نقشهها در دست پدر سم بوده و رابطه این پدر و پسر در حال حاضر جالب نیست. پدر سم، جیکوب کو (Jacob Coe) به خاطر اتفاقاتی که در گذشته افتاده از سم ناراحت است و تنها دلیلی که به سم اجازه بازگشت را میدهد، دختر سم و نوه خودش است. البته سم هم به خاطر عضوی از گروه بودن زیاد به سمت آکیلا سیتی نمیرفت؛ چیزی که بازهم جیکوب را عصبی میکند.
پس ما و سم نقشهایی را طراحی کرده تا بتوانیم حواس جیکوب را پرت کرده و نقشههارا از دفتر او بدزدیم. نقشه با موفقیت انجام شده، شی را پیدا میکنیم و به سمت لژ برمیگردیم. بالاخره وقت آن رسیده که بدانیم چرا از برت خبری نیست و به سمت سرپرست لین و Vectera برمیگردیم، اما لین زیاد از دیدن ما خوشحال نیست چون بعد از رفتن شخصیت ما از این مکان، بازهم دزدان فضایی حمله کرده و به نظر میرسد سه نفر از اعضای گروه سرپرست لین را کشتهاند. در مبارزه، برت دو نفر از دزدان را کشته ولی به همراه هلر که در اول بازی دیدیم، توسط دزدان گروگان گرفته شدهاند و این مبارزه آخرین باری بوده که لین، برت را دیده است. به سمت یک مرکز مخابراتی رفته تا حداقل سرنخی را در مورد این دو پیدا کنیم و در اینجا فایلی از برت پیدا میکنیم که به سیاره Altair 2 اشاره دارد. وقتی به این سیاره میرسیم گروه Spacer قبل از ما آنجا بوده و در حال جست و جوی بیس آنجاست و البته هیچ اثری از هلر یا برت پیدا نمیشود با این حال جان چند نفر را نجات میدهیم. چند نفر از United Colonies و چند نفر دیگر از Free star Collective که با در نظر نگرفتن گذشته، خیلی خوب با یکدیگر کنار میآیند.
پیدا کردن هلر و برت و استاربورن ها
در اینجا سرنخهایی از سقوط هلر و برت در سیارهایی به نام Altair 4 پیدا میکنیم و بعد از رسیدن به آنجا و پیدا کردن سفینه در وسط ناکجاآباد، هلر زخمی را زیر سفینه میبینیم. بعد از رساندن هلر به مکانی امن، هنوز خبری از برت نیست اما پیدا کردن یکی از رادیوها ما را به سمت مقر اصلی گروه Spacer هدایت میکند. بعد از رسیدن به محل و نجات دادن برت، به لژ برمیگردیم و شرایط را بررسی میکنیم. به نظر میرسد برت هم احساساتی را مانند شخصیت ما بعد از لمس شی دارد ولی هنوز قطعات زیادی برای پیدا کردن و چیزهای زیادی برای یادگرفتن داریم. سوفی نظر مارا به والتر استراود (Walter Stroud) جذب میکند و والتر، سرنخی دیگر برای یک قطعه دیگر را دارد. ولی این قطعه دیگر در غار نیست و در دست شخصی در شهری به نام Neon است و باید از شخص این قطعه را خریداری کنیم؛ نکته اینجاست که به احتمال زیاد این قطعه دزدی بوده و باید در خرید آن بسیار باهوش عمل کنیم. به همراه والتر به سمت شهر سایبرپانک طور نئون رفته و در آنجا به همسر والتر که با هم شرکتی در این شهر دارند را ملاقات میکنیم به نظر میرسد والتر و همسرش در این شهر بسیار قدرتمنداند.
The Astro Lounge نام مکانی است که این فروشنده مشخص کرده و باید بفهمیم که این فرد چرا قصد فروش شی را داشته و در پله اول، از کجا این قطعه را به دست آورده است و چه مشکلاتی امکان دارد در مسیر خرید این قطعه پیش بیاید تا برای آن آماده باشیم. بعد از کمی جستجو متوجه میشویم که فروشنده با نام Musgrove پیامی ناشناس را در مورد این شی و قیمت آن دریافت کرده که نشان دهنده دلیل دزدیده شدن آن و مشخص نیست این پیام از طرف چه کسی است. به سمت مکان مبادله رفته و در آنجا با Musgrove مواجه شده که دوبرابر قیمتی که قرار بوده را درخواست دارد. شخصیت ما با دادن نشانهایی به پشتیبان خود، شرایط را برای او توضیح داده و بالاخره شی را به دست میآوریم ولی مشکل اصلی بعد از معامله شروع میشود. ماموری از گروه بسیار قدرتمندی به نام Slayton با ما رو در رو میشود. طبق گفتههای این شخص، گروه صاحب اصلی این قطعه بوده و باید سریعا بازگردانده شود. Musgrove یکی از کارمندان این گروه بوده و قطعه را بعد از اخراج میدزدد.
با بازنگرداندن قطعه به او توسط ما، شرایط کمی به هم پیچیده و باعث مبارزه ایی شده که شخصیت ما این مامور را به قتل میرساند. بعد از مبارزه، همسر والتر به ما میگوید که گروه اسلیتن سفینه ما را دزدیده و بدون آن سفینه، امکان خارج شدن از نئون را نداریم. به نظر میرسد که صاحب گروه اسلیتن در همین برج یک دفتر داشته و به سمت او میرویم تا در معاملهایی کشتی خود را پس بگیریم. والتر با نیکولاس اسلیتن ملاقات کرده و موافقت میکند گروه او را به شرکت خودش اضافه کند و نیکولاس با خوشحالی میپذیرد. بعد از بازپسگیری سفینه خود و بازگشت به اتمسفر، ناگهان سفینهایی که به سفینههای انسانی شباهت ندارد از ناکجا اباد ظاهر میشود. این سفینه، با نام Helix، از ما میخواهد که شی را به آنها داده و ادامه دادن این راه را متوقف کنیم. هنگام پرسیدن هویت آنها، این سفینه پاسخ میدهد «این واقعیت که شما ما را نمیشناسید، خود نشانگر خیلی چیزهاست». آنها Starborn هستند، هویتهایی که با بینهایت گره خوردهاند و ما را لایق داشتن این قطعات نمیدانند. باز هم در مورد جنس این اشیا، منبع آنها و دلیل وجود آنها میپرسیم و سفینه بازهم از پاسخ دادن سر باز میزند.
به نظر این هویتها، انسانیت لیاقت دانستن را ندارد و هرچه بیشتر بدانیم بیشتر صدمه وارد میکنیم. سفینه وارد عمل شده و در غیر قابل انتظارترین احتمال، ما توانسته این سفینه را شکست دهیم و ناپدید میشود. اما سوال اینجاست که Starborn ها چه کسانی هستند، انسانند یا نه؟ و چرا به دنبال اشیا میگردند. به همراه بقیه به لژ برگشته و جریان را تعریف میکنیم و با بررسیهایی که سفینه از Helix انجام داده به نتیجهایی نمیرسیم چون ماده تشکیل دهنده سفینه هنوز برای انسان ناشناخته است. تئوریهای زیادی مطرح شده ولی به هیچ پایانی نمیرسند. اطلاعات را به نوئل، یکی از اعضا سپرده تا سفینه را بررسی کند و تصمیم گرفته میشود که ما به کاوش خود ادامه دهیم و برای رو در رویی با این سفینه ناشناخته آماده باشیم. بعد از رسیدن به یکی از غارها، با یک استاربورن مواجه شده و به سختی این مانع را از میان برمیداریم؛ به همراه قطعه به لژ رفته و از این ببعد، رویارویی با استاربورنها به یکی از مسائل همیشگی تبدیل میشود. در غار بعدی، بازهم یک استاربورن منتظر ماست و تمام حرکات ما را متوجه میشود. تا الان تمام حرکات گروه را دنبال میکردهاند و مراقب ما بودهاند؛ و چیزی را میخواهند که ما داریم، قطعات ناشناخته را.
حمله استاربورنها به New Atlantis
بعد از بازگشت به گروه، ولادیمیر به کمک نیاز دارد تا The Eye را تعمیر کند و بعد از تعمیر ما به گشتن خود ادامه میدهیم. این دفعه قبل از رفتن سرنخی دیگر از ولادیمیر دریافت میکنیم که داخل غار نیست، بلکه داخل یک سفینه دزدی با کاپیتانی فردی به نام Pertov است همچنین کشتی پر از اشیا با قیمت بالاست. در عین حال پترو اعلام میکند که این قطعه فروشی نیست و به نظر میرسد باید به زور این قطعه را به لژ برگردانیم. بعد از شلیک به پترو، قطعه را دزدیده و به سمت لژ برمیگردیم ولی بعد از بازگشت متوجه میشویم که The Eye کاملا خاموش شده و پاسخگو نیست. ولادیمیر به سختی پیامی را به لژ میرساند که استاربورنها به سفینه حمله کرده و در حال رسیدن به لژ برای دزدیدن بقیه قطعات هستند. استار بورنی به نام The Hunter با ما تماس میگیرد و در میان حرفهای خود به کلمه یونیتی (اتحاد) اشاره میکند. با این حال اهمیتی نمیدهیم و به دور کردن قطعات از لژ میپردازیم. همه در بالاترین سطح هوشیاری خود هستند اما The Hunter در طبقه بالا والتر را گروگان گرفته است.
بعد از آزادسازی ولادیمیر از دست این استاربورن، همه فرار میکنند و متوجه میشویم که نه تنها لژ، بلکه کل شهر در دست استاربورنهاست که در حال ایجاد هرج و مرجاند؛ همچنین هر کس یا هر چیزی که در مقابل آنها قرار بگیرد کشته میشود. به همراه بقیه به سرعت سوار سفینه شده و از New Atlantis فرار میکنیم. در فضا با سفینهایی دیگر به نام Scorpius رو در رو شده، که طبق گفتههای او تحت تاثیر توانایی ما در مبارزه قرار گرفته و قصد مبارزه ندارد. همچنین منتظر میماند تا کار را برای او به اتمام برسانیم و بعد ناپدید میشود. به سمت The Eye حرکت میکنیم و سم جلوی چشم دخترش در این سفینه کشته شده است؛ اما بقیه افراد خوشبختانه زندهاند. تصمیم گرفته میشود که قطعات را در سفینه نگه داریم تا در صورت حمله دیگری سریعا آماده فرار باشیم. شهر کاملا با خاک یکسان شده و مصدوم های زیادی در شهر پراکنده شدهاند.
بعد از بازگشت به مقر اصلی، ماتیو اشاره میکند که کلمه یونیتی که The Hunter به آن اشاره کرده را قبلا از کشیش شهر با نام Keeper Aquilus که همیشه اصرار دارد رازها در ستارهها نهاناند، شنیده است. کمی دور از ذهن است که حرفی از سمت او بدرد بخور باشد، اما باز هم سرنخی است که شاید به جایی منتهی شود. بعد از پیدا کردن کشیش، متوجه میشویم که او چیزی میداند چون شما را به داخل خانه برای یک صحبت خصوصی دعوت میکند. جریان را برای او توضیح میدهیم و جواب خیلی حالبی میگیریم؛ در داستان او، یک نفر وارد settle system (دنیای بازی استارفیلد) شده و تمام این دنیا را میبیند. این شخص که مسافر (The pilgrim) نامیده میشود ادعا میکند که دلیل وجود این دنیا و هدف یونیتی را پیدا کرده و با پایه ریزان خانه روشنفکران (House of the Enlightened) و همچنین فرقهایی که ما در آن حضور داریم صحبت کرده است. به هر یک از دو گروه قسمتی از واقعیت را بخشیده و به سادگی رفته تا بقیه عمر خود را در آرامش بگذراند. کشیش اشاره میکند که شاید این داستان خیالی نبوده و فقط یک تشبیه محسوب نشود؛ یک کد باشد برای پیدا کردن مسافر. داستان به مختصاتی اشاره میکند که در Star Systems و سیارهایی اشاره دارد.
پیدا کردن یونیتی
به سمت این سیاره رفته و به نظر میرسد کسی قبل از ما آنجا بوده و مسافر یادداشتهای زیادی را در جای جای مخفیگاهش گذاشته که در آنها سعی کرده به خودش مفهوم اتحاد را توضیح دهد. بعد از دسترسی به کامپیوتر مسافر، در جواب یونیتی چیست یادداشتی از مسافر دریافت میکنیم که « تو به اینجا آمدهایی که معنی یونیتی را بیابی. اگر هنوز هم به دنبال یافتن پاسخی، من تکهایی از خود را در اتاق بعدی به جای گذاشتهام. من پاسخهای خود را خیلی وقت پیش پیدا کردهام، اما نه به روشی که انتظارش را داشتم. امیدوارم در پاسخ خود حقیقت را بیابی». دفتر خاطرات مسافر اینجا به اتمام میرسد اما سرنخی را برای ما به جای گذاشته است. «در سیاره Hyla 2، عقربها پنهان شدهاند و نیش عقربها جواب را در خود دارد». به سمت این سیاره رفته و مشخص میشود که این سیاره آخرین ستاره صورت فلکی اسکورپیس است. در سفر به سمت آخرین ستاره، یکی دیگر از سفینههای استاربورن منتظر ماست که بعدا مشخص میشود The Hunter صاحب آن است. به او میگوییم که کشیش ما را به این مکان فرستاده تا بفهمیم یونیتی چیست و به نظر میرسد که The Hunter کشیش را میشناسد که به نظر عجیب میرسد.
Hunter ما را به داخل سفینه دعوت میکند و میگوید یک استاربورن دیگر با نام Emissary به دیدن ما علاقه نشان داده و هنگام ورود به سفینه فقط یک صندلی را در وسط آن میبینیم که دو استاربورن دیگر در اطرافش ایستادهاند. Emissary در سفینه Hilex بوده، سفینهایی که در جنگ با ما شکست خورده بود و ما اقرار میکنیم که به دنبال جنگ نیستیم و فقط به دنبال پاسخی برای سوالها خود هستیم. مشخص میشود که یونیتی یک مکان است، مکانی که استاربورنها در آنجا به وجود آمدهاند. در لحظهایی نفسگیر، Emissary ماسک خود را شفاف کرده، و ما سم کوی را پشت ماسک میبینیم. مشخص میشود که این سم کسی نیست که ما میشناسیم (قاعدتا، چون سم کوی در The Eye کشته شد)، و این جهانی که ما قسمتی از آنیم، یکی از هزاران هزار دنیایی است که این نسخه از سم دیده است. در دنیای او، سم کسی بود که میخواست از قطعات محافظت کند و عقب ماند؛ همچنین شخصیت ما، کسی بود که در The Eye به قتل رسید.
سم قطعات دیگر را پیدا کرد و راهی به مرکز جهان باز کرد: دنیایی پر از دنیاهای دیگر که یونیتی نامیده میشد. پس از پا گذاشتن در یونیتی، به یک استاربورن تبدیل شد و به این دلیل میتوانست به دنیاهای دیگر سفر کند که شامل دنیای ماهم میشد. تمام صومعهها و قطعاتی که تا حالا پیدا کردهایم، همه عضوی از یونیتیاند. این قطعات درگاهی به یونیتیاند و به این دلیل است که استاربورنها در دفاع از آنها ایستادهاند و افراد بیشماری تا الان به قتل رسیدهاند چون بخشی از پروسه است و هیچ اهمیتی نمیدهند. در یک پیچش داستانی دیگر، The Hunter، کشیش Keeper Aquilus از آب درمیآید، بازهم نسخه دیگری از او. این نسخه از کشیش هم هزاران جهان دیگر را دیده و این دو شخص نمایان است. شخصیت ما تا الان نتوانسته به این شدت به حقیقت نزدیک شود، در هیچ جهان دیگری که این دو شخصیت بودهاند. راه ما به یونیتی باز شده ولی این دو میخواهند انتخابی را داشته باشیم، بین حقیقت الان و پیوستن به آنها. شخصیت ما سر باز زده و پیشنهاد آنها را رد میکند. در راه رفتن، سم به مکان یکی دیگر از قطعات اشاره میکند، قطعهایی که بر روی ماه کره زمین وجود دارد.
کره زمین و ماه
به نظر میرسد که رازهایی آنجاست که باید ببینیم. ما به لژ برگشته و جریان را توضیح میدهیم، با اینکه باور آن کمی سخت است. به سمت ماه رفته و فایلی را کشف میکنیم که قبلا توسط ناسا ساخته شده و باید برای پیدا کردن منشا آن به زمین برگشته تا قطعه را پیدا کنیم. زمین به یک صحرای بزرگ تبدیل شده و موشکهایی دیده میشود که در زمان تخلیه زمین از آنها استفاده شده است و هنوز مشخص نیست چرا زمین تخلیه شده ولی در زمان کوتاهی دلیل را پیدا میکنیم. به داخل آزمایشگاهی رفته که کاملا تحت نظارت بوده و در آنجا متوجه میشویم که ابداع Grab Drive باعث شده که به زمین و اتمسفر زمین آسیب برسد. اما چطور انسان که تازه به فرستادن ماهواره رسیده بود، ناگهان به Grab Drive دسترسی پیدا کرده بود؟ به نظر میرسد که اشیایی که ما پیدا میکردیم، قطعاتی از اولین Grab Drive بودند و این دستگاه بود که اتمسفر را علنا نابود کرده و باعث مرگ میلیونها نفر شده بود.
بعد از دستیابی به شی، استاربورنها ظاهر شده و باز هم ما تصمیم میگیریم با آنها همراه نشویم. قطعات آخر در سیارهایی به نام Masada 3 پنهان شدهاند و استاربورنها به شدت از آن محافظت میکنند. بعد از مبارزهایی این دو عقب کشیده و بالاخره به آخرین قطعات دست پیدا میکنیم و با کامل کردن قطعات و صحبت با نسخهایی از خودمان، پا به یونیتی گذاشته و بعد از سفر به یک دنیای دیگر به یک استاربورن تبدیل میشویم. سفینه استاربورنها به ما هدیه داده میشود و حتی به لژ بازگشته تا جریان را توضیح دهیم و البته که همه آنها شوکه میشوند. این داستان به اتمام نرسیده و شما میتوانید بارها و بارها از دنیایی به دنیای دیگر رفته و قطعات را جمع آوری کنید و بازهم به جهانهای دیگر سفر کنید، شما الان به یک استاربورن تبدیل شدهایید!
منبع par30games.net