یکشنبه , می 19 2024

نقد فیلم Insidious: The Red Door | زنده باد کلیشه

[ad_1]

فرنچایز Insidious یکی از بهترین فیلم های ترسناک است؛ اثری که طی حدودا ده سال، پنج قسمت از آن ساخته شده و هر بار از آن به عنوان اثری ترسناک یاد می‌شود. اما به نظر می‌رسد که دیگر این فیلم تمام تکنیک‌هایش تَه کشیده و این فرنچایز قادر به ترساندن نیست و کلیشه سرتاسر آن را فرا گرفته است. در ادامه با نقد فیلم Insidious: The Red Door همراه پی اس ارنا باشید.

یکبار یکی از اساتید سینما به ما گفت: در هنر اگر حد رعایت نشود و هنرمند نداند که کی باید تمام کند، هنرش از دست می‌رود. این جمله دقیقا مصداق فیلم Insidious: The Red Door است. این فیلم عملا هیچ چیزی برای ارائه ندارد و الکی دارد داستانش را کِش می‌دهد،  اما سوال این است که چرا؟ خب جواب این است که این روزها استودیو‌های بزرگ فیلمسازی در تصرف کاپیتالیسم‌هاست و تنها هدف آنها فروش است و بس؛ از همین رو حتی اگر عوامل مخالف ساخت ادامه یک فرنچایز باشند، استودیو این عوامل را اخراج کرده و افراد دیگری را می‌آورد تا فیلم را بسازند. آن‌ها این کار را تا جایی که می‌تواند از یک فرنچایز درآمد داشته باشد، ادامه می‌دهند. این اتفاق دقیقا برای فرنچایز Insidious افتاده و من مطمئنم در سال‌های آینده دوباره اثری دیگر از این فرنچایز ساخته خواهد شد. حال اصل ماجرا اینجاست که بنده کلا با ژانر ترس در سینما مشکل دارم و آن را ابدا فُرمیک نمی‌دانم!

دقت کنید که فیلم‌های ترسناک ما امروزه چگونه فیلم‌هایی هستند؟ جامپ اسکر! دوربین روی یک چیز کلوز می‌کند و ناگهان دوربین عقب رفته و از تاریکی موجودی ترسناک بیرون می‌پرد. در این وسط نیز مونتاژِ صدای مخصوص ترسناک، کار اصلی را انجام می‌دهد؛ یعنی ترس مدیون تکنیک است و اصلا به فُرم نمی‌رسد، یعنی اصلا فُرم ندارد. ما به عنوان مخاطب صرفا بازیچه چند تکنیک هستیم تا بترسیم و مسئله اینجاست که این تکنیک در تمامی فیلم‌های هالیوودی در حال اجراست. این مورد باعث شده که دگر ما از این تکنیک‌ها هم نترسیم و تقریبا سینمای ترس در دام کلیشه افتاده. اگر  از من بپرسید، سینمای ترس دارد نفس‌های آخرش را می‌کشد!

فیلم Insidious: The Red Door

فیلم Insidious: The Red Door در نقطه اول بازی‌های بد، کاراکتری‌های گُنگ و دعوای پدر و پسری سطحی دارد، فیلم در همان مرحله فیلمنامه شکست خورده و حتی لازم نبوده تا به مرحله اجرا برسد. دقت کنید که فیلم چقدر بی‌ربط شروع می‌شود، بی‌ربط ادامه پیدا می‌کند و بی‌ربط پایان می‌یابد.

پسر خانواده وارد دانشگاه شده و قرار است هنر بخواند؛ تنها سکانسِ کل فیلم که قابل قبول است، سخرانی استاد هنر بود که درباره هنر به نکات جالبی اشاره کرد. او گفت که اثر هر چقدر هم که تکنیک داشته باشد بی‌ارزش است و یک اثر هنری باید به فُرم برسد یا به قول معروف از ناخودآگاه خود هنرمند بیاید. در این لحظه از فیلم استاد از دانشجویان خود خواست که چشمان خود را برای 10 ثانیه بسته و چیزی را از ناخودآگاه خود بکشند. بدین‌سان نقطه عطف اول داستان شکل می‌گیرد و پسر در قرمز را می‌کشد.

خب مسئله این است که چرا در 10 ثانیه وارد ناخودآگاه شدیم؟ اصلا می‌دانید چند ماه طول می‌کشد تا یک روانشناس ماهر بتواند به ضمیر ناخودآگاه بیمار خود نفوذ کند؟ جالب اینجاست که در این فیلم بعد از سخرانی بی‌حس خانم استاد، پسر در 10 ثانیه وارد ناخودآگاه خود شد و شیاطین وارد داستان ما شدند تا ما را بترسانند. اما ما نترسیدیم، چون با تکنیک‌ها آشنا هستیم.

کارگردان حتی رنگ‌بندی‌های خود را نیز کلیشه‌ای کرده است، رنگ آبی و در پس زمینه رنگ قرمز و در ترکیب این دو رنگ سبز. مونتاژ صدای ترسناک در لحظات آرام و پیوند دادن همه‌چیز به کلمه‌ای بی‌معنی به نام مابدالطبیعه!

حال مشکل اساسی در این است که این فیلم‌ها سعی می‌کنند چرت و پرت‌های خود را عقلانی کنند و آن را مثلا به علم روانشناسی پیوند دهند (مثل فیلم Smile که همین وقته پیش منتشر شده بود). من همین ایراد را در فیلم‌های جادویی نیز  بسیار دیده‌ام، اگر یک چیز مثلا فرا طبیعی است دگر  چه نیازی است که آن را طبیعی توضیح داد؟ حال اینکه نمی‌توانید توضیح دهید و صرفا با کمی اضافه کردن چاشنی روانشناسی سعی در گول زدن مخاطب خود دارید.

فیلم Insidious: The Red Door

فیلم Insidious: The Red Door در تکنیک شکست خورده است، شما به کاراکتر دختر سیاهپوست دقت کنید، از بازی بد او که بگذریم می‌رسیم به جزئیات کاراکترش، چرا این دختر خیلی سریع این پسر و دنیای مثلا فرا طبیعی‌اش را باور کرد؟ اصلا او کیست؟ چرا وارد  داستان شده؟ به چه چیزی در پیشبرد داستان کمک می‌کند؟ هیچ و هیچ! او در یک صحنه عجیب روی صندلی نشسته و وقتی که پسر در دنیای ارواح حضور دارد، او درحال ور رفتن با گوشی خود است و به باز شدن در به صورت خود به خود واکنش نشان می‌دهد و می‌گوید: وای چه جالب! مگر ما با کسی شوخی داریم؟ قرار است کمدی بسازیم یا ترسناک؟ من اگر در یک اتاق تاریک نشسته باشم و در به خودی خود باز شود، در جایی که نشسته‌ام سه متر به هوا می‌پرم! ولی گویا این دختر سیاهپوست اصلا نمی‌ترسد و خب این‌هم از آنجا ناشی می‌شود که هالیوود می‌خواهد از آن‌ها حمایت کرده و بگوید که مثلا آن‌ها زنان شجاعی هستند.

فیلم Insidious: The Red Door

در پایان نقد Insidious: The Red Door می‌شود گفت که نه تنها فرنچایز Insidious بلکه کل سینمای ترس درحال نابودی به دست کلیشه است و این فیلم نیز خارج از گود نیست؛ Insidious: The Red Door نه فیلمنامه درست و حسابی دارد، نه بازی درست و حسابی و نه حتی تکنیکی خاص؛ همه‌چیز کلیشه‌ای و سطحی است که اصلا مخاطبان این ژانر را راضی نخواهد کرد. مطمئنم که این فرنچایز حالا حالاها ادامه پیدا می‌کند و هر دفعه سیل عظیمی از مخاطبان خود را از دست خواهد داد تا جایی که دگر چیزی از این فرنچایز نمانده و این اتفاق خاطرهِ آن دو قسمت نخستین را که جیمز وان کارگردانی کرده است، نابود خواهد کرد. پس اگر تا به کنون Insidious: The Red Door را ندیده‌اید، بهتر است وقت خود را تلف نکرده و صرفا این را بدانید که Insidious: The Red Door همان قبلی هاست، فقط آن پسر بچه بزرگ شده است.

The Review

نقد Insidious: The Red Door

[ad_2]
منبع psarena.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − 14 =