«مردی که برای تحقق رویایش باید ۲۵ سال صبر میکرد.» این شعاری بود که بتسدا و تاد هاوارد برای تبلیغ این ماجراجویی فضایی استخدام کردند. حال پس از عرضهی بازی Starfield و تجربهی آن باید گفت، کاش خیلی بیشتر از اینها صبر میکردند. با پیاس ارنا و نقد آخرین ساختهی بتسدا همراه باشید.
بازی Starfield با وعدهی بزرگی شروع میشود. بازی از شما میخواهد کمربندتان را سفت کرده و با او به درون فضای بزرگ و بیکراناش بپرید تا ماجراجویی بینظیری را تجربه کنید. یک ماجراجویی پر از شگفتی و رازهای بزرگ که انتظار کشف شدن را میکشند. اما بتسدا تا چه اندازه در تحقق این وعده موفق شده و آیا استارفیلد بازی خوبی است؟ میتوان با کلمهچینی بسیار و پیچاندن حرف و در نهایت گنگ گفتن، به نتیجهای محافظهکارانه رسید. اما واقعیتش را بخواهید، به نظر من میتوان خیلی کوتاه به این سوال پاسخ داد: استارفیلد در بهترین حالت بازی متوسطی است. از آن بازیها که هرگز حاضر نیستید با هیجان برای دوستتان تعریفش کرده و او را راضی به بازی کردنش کنید. از آن بازیها که بازی کردنشان بعد از چند ساعت تجربه، سخت است. از آن بازیها که شاید حتی بازی نکردنشان بهتر از بازی کردنشان باشد. چرا؟ برای باز کردن قضیه باید کمی عقب رفته و به سراغ ریشهها برویم. تاد هاوارد!
استارفیلد بازی خوبی نیست و این خوب نبودن در امتداد فلسفهی دیزاینی و نوع بازیسازی بتسدا است. به این معنا که مشکل بتسداست نه استارفیلد. برخلاف سایبرپانک که خود بازی مسئله اصلی بود نه سیدیپراجکت رد. یا ردفال که مشکل از خود بازی بود نه آرکین. در رابطه با استارفیلد اما بیش از آنکه شاهد یک بازی بد توسط یک استودیوی خوب باشیم، شاهد یک بازی معمولی توسط استودیویی رو به افول هستیم. بازی Starfield در بهترین حالت همان فالوت ۴ است. فالوت ۴ای که در بهترین حالت همان اسکایریم است! ساختار بازی هیچ تفاوت بنیادینی با ساختههای پیشین بتسدا ندارد و نه تنها هیچ تغییر اساسیای در آن ایجاد نکرده، بلکه هیچ بهبود خاصی نیز در آن نداده است. جملهی «اسکایریم در فضا» به معنای واقعی کلمه، بازی را با تمام و کمال توصیف میکرد. در لحظه به لحظهی تجربهتان از بازی، آن را با اسکایریم و فالوت مقایسه کرده و به دنبال نکاتی میگردید که استارفیلد را متمایز و آن را به تجربهی خاص و بهتری تبدیل کنند. اما بازی هرگز این امکان را فراهم نکرده و دائم شما را ناامید میکند.
نکتهی اولی که منجر به این ناامیدی میشود، طعم رکودی است که هنگام تجربهی بازی زیر زبانتان میرود. بیشک پس از ۸ سال، انتظار یک بازی متفاوت و بهتر را از یک استودیوی بزرگ دارید، اما عدم وجود هیچ تفاوت بنیادینی در هسته و ساختار بازی نسبت به آخرین ساختهی بتسدا یعنی فالوت ۴، به شدت ناامید کننده بوده و توی ذوق میزند. بتسدا هیچ تلاشی برای ارتقا و بهبود فرمول جواب پسدادهی خود نمیکند و صرفا میخواهد با بزرگتر کردن بازی، خرید آن را توجیه کند (بزرگتر کردنی که خود یکی از بزرگترین نقاط ضعف و پاشنه آشیلهای بازی است).
مسئله، استفادهی مدام از یک فرمول جواب پسداده نیست. همانطور که Bladur’s Gate 3 بر شانههای Divinity Originals Sins 2 ایستاده است، یا Fallout New Vegas بر شانههای Fallout 3. مشکل اینجاست که یک بازی چهقدر حق دارد بدون هیچگونه ارزشافزایی، از روی دست بازیهای پیشین تقلب کند. استارفیلد در این زمینه پایش را از گلیم خود فراتر گذاشته و عملا همان بازی قبل را تکرار میکند. این به معنای آن نیست که بازی هیچ مکانیک یا سیستم جدیدی نسبت به فالوت یا اسکایریم ندارد، که دارد. مبارزات فضایی، سیستم شخصیسازی کشتی و… از سیستمهای جدیدی هستند که قرار است تجربهی استارفیلد را متفاوت کنند. اما به هیچ عنوان در انجام این امر موفق نمیشود و دلیلش این است که این سیستمها بازی را در عمق گسترش نمیدهند. بلکه به دلایلی که بعدتر به آنها میرسیم حتی عمق بازی را کم نیز میکنند. عمق بازی همان تجربهی RPG بوده که شما برای آفرینش نقش خاص خودتان، در جهان آن غرق شده و به کاوش میپرداختید. استارفیلد از این حیث در بهترین حالت همان بازیهای قبلی خواهد بود و با توجه به کانتکس تاریخی بازی که در جهان پس از ویچر و Divinity و دهها بازی RPG خوب دیگر عرضه شده است، ساختار RPG آن نقطه ضعف حساب میشود.
استارفیلد به عنوان یک بازی RPG، یکی از سطحیترین RPGهایی خواهد بود که در عمرتان تجربه کردید. سیستمهای RPG موجود در نیو وگاس که بیش از 10 سال از انتشارش میگذرد، هنوز که هنوز است عمق بسیار بیشتری از سیستمهای بازی Starfield دارند. امکان عمیق شدن در مفهوم RPG برای این نقد چندان ممکن نیست، اما به طور کل هیچ نقشآفرینی خاصی در بازی صورت نمیگیرد. البته که بخشهایی در بازی وجود دارند که باعث میشوند شما تجربهی متفاوتی نسبت به بازیکن دیگر داشته باشید. به عنوان مثال ترتیب ماموریتهایی که بازی میکنید، اینکه آیا دوستتان مثل شما این کوئست را بازی کرده یا نه، اینکه کشتی دوستتان چه شکلی است یا از چه سلاحی استفاده میکند. تمام این موارد میتوانند متفاوت باشند اما در هیچ لحظهای از بازی حس نمیکنید که بازی به سمت امیال و خواستههای شما خم شده است. حسی که در لحظه به لحظهی بازیای مثل نیو وگاس وجود داشت. نهایت تصمیمی که میتوانید بگیرید سرنوشت یک کوئست یا NPC خاص در نقاط خاصی است که به هیچ عنوان تاثیر چندانی در روند بازی نمیگذارند و این، از عدم واکنشپذیری دنیای بازی میآید.
دیزاین استارفیلد برخلاف ساختههای لاریان و آبسیدین واکنشی نیست. یعنی دیزاینر هنگام نوشتن داستان یا دیزاین کوئست، به این فکر نمیکند که چهگونه داستانش را در واکنش به تصمیمهای بازیکن بنویسد و یا چهگونه مثل بازیکن فکر کند و روشهای دیوانهوار بازیکن برای پیش بردن کوئست را فعال کند. به عنوان مثال در خیلی از نقاط بازی باید به اطلاعات خاصی دست پیدا کنید که دست یک NPC است. حال یا باید به آن NPC رشوه دهید یا او را متقاعد کنید. متقاعد کردن نیز چیزی شبیه به Skill check است و اگر Fail شوید (که احتمالا میشوید چون Skill check واقعی نیست!) تنها راهی که برایتان میماند پول خرج کردن است. هیچ راه دیگری برای پیش بردن کوئست نبوده و اگر مثل من کلهشق باشید و به دنبال راههای جانبی، دقایق و حتی ساعاتی از عمرتان را هدر میدهید.
نتیجهی این عدم توجه به خواستههای بازیکن، میشود جهانی بیروح و مرده. جهانی که حضور بازیکن را درون خود نمیپذیرد. انتخابهایی که میکنید تاثیر چندانی در روند بازی ایجاد نمیکنند. انتخابهای کوچک که دیالوگها هستند به هیچ عنوان تفاوتی ایجاد نمیکنند و NPCها معمولا به دیالوگهای متفاوت پاسخ یکسانی میدهند. انتخابهای بزرگتر که روند داستان را تحت تاثیر قرار میدهند، علاوه بر این که بزرگ و دراماتیک نیستند، کاملا لحظهای هستند و هیچگاه انتخابهایتان خرتان را نمیگیرند.
این RPG سطحی در Skill Tree بازی نیز امتداد پیدا کرده است. Skill Tree بازی ضعیف است و محدودهی شخصیسازی بسیار پایینی دارد. دلیل آن نیز عدم ساپورت پلیاسایلهای مختلف در کوئستها و روند بازی است. حتی اگر بخواهید دیپلمات باشید هم بازی مجبورتان میکند که به نبردهای فضایی تن دهید. اگر بخواهید با مخفی کاری بازی را پیش ببرید هم بسیاری از کوئستها این اجازه را به شما نمیدهند و اگر بخواهید یک دزد فضایی باشید، کوئستها یا جمعآوری ریسورس نیاز به اسکیلهای متفاوتی دارند.
از مباحث RPG که دور شویم و اگر بخواهیم دربارهی محتوای خود کوئستها صحبت کنیم، باید گفت که ساید کوئستهای بازی Starfield از جذابترین سایدکوئستهایی هستند که تا به حال در بازیهای RPG دیدهایم. خطوط داستانی جذاب و طولانی، با شخصیتهای پیچیده و خاص به همراه داستانهای متنوع و عجیب. هرچند این ساید کوئستها در اتصال به هم بسیار ضعیف عمل میکنند و تاثیرشان بر جهان بازی بسیار کمرنگ است، اما خود ساید کوئستها به خودی خود از کیفیت بسیار بالایی برخوردارند و برخی از این ساید کوئستها مثل ساید کوئست فکشن Crimson Fleet به یکی از جذابترین خاطرات شما از یک بازی RPG تبدیل خواهند شد. کوئستهای اصلی اما درست در نقطه مقابل این داستان قرار دارند. گیمپلی و داستان تکراری و خستهکننده که بیش از چیزی که باید کش آمده است. معدود کوئستهای خوبی نیز در خط داستانی اصلی پیدا میشوند اما اکثر آنها به شدت خسته کننده و تکراری هستند.
گیمپلی بازی اما نسبت به دیگر بازیهای بتسدا پیشرفت چشمگیری داشته است و بالاخره بعد از مدتها شاهد یک سیستم مبارزهای خوب از بتسدا هستیم. گانپلی بازی قابل قبول بوده و اضافه شدن جتپک به مبارزات ریتم خوبی داده است. در طول بازی، ابلیتیهای خاصی نیز آزاد میکنید که اینجا اسپویلشان نمیکنیم اما جذابیت خاص خودشان را داشته و تنوع قابلقبولی به گیمپلی میدهند. مینیگیمهای مربوط به Speech و Lockpicking نیز نسبت به بازیهای همسبک متفاوت شده و صرفا با یک Skill Check روبهرو نیستیم. این تغییر به صورت کل مثبت بوده و به عنوان مثال Lockpicking بازی واقعا جالب بوده و تا انتهای بازی نیز باید هنگام باز کردن قفلها دقت به خرج دهید. مینیگیمهای Speech اما بنا به دخیل شدن عنصر رندوم در آن چندان خوب از آب در نیامده و خیلی جاها باعث اعصابخردی میشود.
چیز دیگری که بتسدا در بازی Starfield وعده داده بود، اکسپلوریشن بود که باید گفت یکی از ضعیفترین و بدترین بخشهای بازی است. به جز نقاط از پیش ساخته شده که به صورت دستی طراحی گشته، سیارات بازی خالی، بیروح و حوصلهسر بر بوده و هیچ دلیلی برای گشت و گذار به شما نمیدهند. ٰقانونی در بازیهای جهان باز وجود دارد به نام قانون ۴۰ ثانیه که بازیکن باید هر ۴۰ ثانیه یکبار با یک Point of intersest روبهرو شود. طبق محاسبهی یکی از بازیکنان، این عدد در استارفیلد ۵ دقیقه است! یکی از دلایل آن نیز عدم حضور هرگونه وسیلهی نقلیهایست که حرکت در سطح بیروح و خالی از سکنهی سیارات را راحتتر و قابل تحملتر کند و خب دلیل این عدم حضور مسلما محدودیتهای فنی بوده است. این محدودیتهای فنی همچنین در شکستن حس غرق شدن در بازی (Immersion) نیز خودنمایی میکنند. برای کوچکترین کاری در بازی باید Fast travel کنید و به طور کل بیش از آنکه در بازی باشید، در منوهای آن هستید! تمام Navigation شما در فضا در منوها اتفاق میافتد. روی سیارات نیز لحظه به لحظه و اتاق به اتاق باید صفحات لودینگ را تحمل کنید.
این را بگذارید در کنار UI/UX افتضاح بازی. واقعا تصور اینکه شخصی برای طراحی رابط کاربری استارفیلد حقوق دریافت کرده، برایم عجیب است. رابط کاربری بازی یکی از بدترین چیزهایی است که بشریت تجربه کرده. به عنوان مثال فرض کنید قصد دارید آیتمی را بین اینونتوری خود و همراهتان جابهجا کنید، بازی در آن واحد فقط اینونتوری یک طرف را به شما نشان میدهد و نمیتوانید اینونتوری طرف دیگر را نیز همزمان ببینید. یا شهرهای بازی نقشه ندارند!
بازی Starfield اما احتمالا پولیشترین و کم باگترین بازی تاریخ بتسداست. در طول تجربهی چند ده ساعتهی بازی، باگهایی که بازی را خراب کنند مشاهده نشد. البته بازی باگ کم ندارد و NPCهایی که داخل زمین میروند یا باگهای عجیب و غریب فیزیک، همه در بازی حضور دارند اما هیچکدام تجربهی بازی را خراب نکرده و شما را وادار به ریلود کردن سیو قبلی نمیکنند. از لحاظ بصری نیز استارفیلد زیباترین بازی بتسدا محسوب میشود و به جز انیمیشنهای صورت، از لحاظ فنی گرافیک واقعا قابل قبولی را ارائه میدهد. بازی توانسته از لحاظ ویژوالی حس حضور در فضا را به خوبی منتقل کند. جلوههای صوتی بازی نیز خوب بوده و صداگذاری شخصیتها به خوبی انجام شده و حس عالی منتقل میشود. موسیقیهای بازی نیز بسیار با کیفیت بوده و میتوانند در پلیلیستتان جا خوش کنند.
در نهایت باید گفت بازی Starfield اثر خوبی نیست. در بهترین حالت همان بازیهای قبلی بتسداست که بزرگتر شده و یکسری موارد سر راهی هم کمی به سرگرم کننده بودن بازی کمک میکنند. جهان بیروح و خالی، RPG سطحی و تجربهی منقطع گشتوگذار در فضا، جلوی ساید کوئستهای خوب و گیمپلی قابل قبول آن را برای درخشش میگیرند و اجازه نمیدهند بازی را به دیگران توصیه کنم.
The Review
بازی Starfield
PROS
- سایدکوئستهای جذاب
- گیمپلی و خاصه گانپلی خوب به همراه مینیگیمهای جالب برای skill checkهای مرسوم
- صداگذاری خوب شخصیتها و موسیقی عالی
- ابیلیتیهایی که در طول داستان آزاد میکنید
- انتقال حس کوچک بودن در فضای بیکران
- سیستم جالب new game +
CONS
- یک بازی نقش آفرینی سطحی
- عدم هیچگونه تغییری نسبت به بازیهای قبلی بتسدا
- مراحل اصلی حوصلهسر بر
- رابط کاربری ناکارآمد و آزاردهنده بازی
- جهانی بیروح و بیمحتوا برای گشت و گذار
- محدودیتهای فنی به مانع غرق شدن در دنیای بازی میشود
منبع psarena.ir