در سینما، هنر از پس سرگرمی میآید اما این سرگرمی به چه معناست؟ آیا فیلم هرچقدر مبتذلتر و هرچقدر موقتیتر باشد یعنی مخاطب را سرگرم خواهد کرد؟ سرگرمی از برانگیختن حس میآید نه از ابتذال. اگر این موضوع درک شود به این فهم خواهیم رسید که بیشتر فیلم های مارول آثاری دیجیتال، رنگا و رنگ، شلوغ و مبتذل هستند. فیلم نگهبانان کهکشان هم از این موضوع دور نیست. فیلم در نگاهی کلی اثری شلوغ و در نگاهی جزئی اثری است که هیچ یک از عناصر آن به خوبی ساخته نشده است. با نقد فیلم Guardians of Galaxy 3 همراه پی اس ارنا باشید.
قبل از شروع نقد عنوان کنم که بنده قصد نقد سلبی از این فیلم را ندارم اما این حرف بدین معنا نیست که بنده صراحت خود را از دست بدهم. وقتی که فهمیدم قرار است این فیلم را نقد کنم در سایتهای مهم و پُربازدید دانلود فیلم، کامنتهای مربوط به این فیلم را خواندم. بسیاری از این فیلم تعریف کرده بودند و همین مسئله باعث شد تا با شور و شوق زیادی به سراغ دیدن این فیلم بروم اما متاسفانه با چیز خاصی مواجه نشدم. به نظر شما دلیل چیست؟ شاید مهمترین دلیل این باشد که مخاطب امروز مبتذل پسند شده است. شما فقط کافیست نیم نگاهی به دنیای موسیقی امروز داشته باشید. همهچیز شلوغ و رنگ و بوی تبلیغات را به خود گرفته و اگر مخاطب امروز بگوید که این آثار را دوست ندارد برچسب عقب افتاده به او میزنند. نگهبانان کهکشان نیز با تبلیغاتی آنچنانی به میدان آمده و چون مثلا جیمز گان را در مقام کارگردان دارد همکاران بنده در نقد، فیلم را شاهکار خواندهاند! یاد روزهایی خوش که آثار کوروسوا را شاهکار خطاب میکردند نه این فیلمهای موقتی تاریخ مصرفدار را. نگهبانان کهکشان حس ناشی از تکنیک را به مخاطب خود انقال میدهد و این اثر درجه دو را به عنوان شاهکار به مخاطب قالب میکند. حالا این همه نوشتن بدون ذکر دلیل دور از عمل نقدانه است. پس در نقد فیلم Guardians of Galaxy 3 با دلیل عنوان خواهم کرد که چرا فیلم بد است یا اگر هم بد نیست، خوب هم نیست.
از همان ابتدا شروع خواهم کرد. فیلم با یک موسیقی بسیار زیبا شروع میشود و ناگهان قهرمانی نیمچه احمق وارد جمع نگهبانان کهکشان شده و آنها را نابود میکند. این قهرمان تازه که وارد فیلم میشود فقط در ساحت کلام تازه است و هیچ چیز آن در واقعیت تازه نیست. شما دقت کنید که لباس او کپی از لباس کاپیتان مارول است. سنگ وسط پیشانیاش نیز از دیگر قهرمانان کپی شده و مهمتر از همه اینکه از قدرتهای او معلوم نیست. در روزگار گذشته و در فاز اول دنیای مارول، ابرقهرمانانی مشخص با قدرتهایی مشخص داشتیم. اکنون فقط موجوداتی داریم با شنلهای دراز و قدرتهایی که معلوم نیست آتش است، انرژی خورشیدی است یا چه! و شما دقت کنید که این ابر قهرمان جدید به قدری سطحی است که حتی گریم درست و حسابی به آن ندادهاند. آنها فقط رنگ پوست او را با رنگ روغنی ارزان قیمت برنزه کردهاند. البته این ضعف در قهرمانهای جدید فقط معطوف به سوپرمن احمقِ برنزه نیست، در میانِ غارتگران فضایی رباتی وجود داشت با قدرتهای دکتر استرنج، یا سیلور استالونه عزیز با شنل که او را شبیه یک دلقک کرده بود! در واقع این ضعف در ساخت ابر قهرمانان جدید ناشی از چیست؟ دنیای مارول دگر هیچ ایدهای برای خلق ابر قهرمان جدید ندارد و از طرفی مجبور است هر ساله دو یا سه فیلم جدید را به بازار عرضه کند؛ از همین رو آنها را به ترکیب کردن ابر قهرمانان قدیمی آوردهاند تا ابر قهرمان جدید خلق کنند.
از تمامی این موارد که بگذریم میرسیم به فیلمنامه بسیار سطحی نگهبانان کهکشان با پلات یا طرح داستانی به مراتب سطحیتر. فیلم جدید مارول اینبار درباره راکت راکون است. فیلم با فلش بکهایی ما را به داستان این راکون میبرد و در عین ناباوری داستان احساسی بسیار جذابی را برای مخاطب تعریف میکند. داستانی که مستقل از فیلم خوب و در ترکیب فیلم عقیم است و اصلا داستان کنشمندی نیست. بر فرض مثال در پایان بدمن یا همان شخصیت منفی فیلم میگوید که این حیوانات سخنگوی کودک گونه را بسوزانید، خب مسئله این است که چرا؟ مثلا آنها هزینههای گزافی دارند که نگهداری آنها معقول به صرفه نیست؟ خب معلوم است که در یک گره گشایی سطحی این مسئله به فیلم اضافه شده است تا داستان پیش بُرده شود. یا مثلا اینکه چرا این راکون ناگهان چنان باهوش شد؟ چگونه مسئله مهم ژنتیکیِ فیلم را حل کرد، چگونه کارت ساخت و چگونه با جت پیشرفته پرواز کرد؟ اینها دقیقا دلیلی بر سطحی بودن مسائل و تک بُعدی بودن کاراکتر هاست. گویی جیمز گان میخواسته این فیلم را برای کودکان بسازد و از همین رو هیچ زحمتی به خود نداده تا داستان را به قول معروف پُر پیمون بسازد. گاهی این سطحی بودن تا جایی پیش میرود که جیمز گان گویی تمام مسائل و ساخت واقعیتهای فیلم را از آثاری مانند استارترک و جنگ ستارگان کپی کرده است. فضای کلی فیلم با آن میزانسنها مرا یاد فیلم جنگ ستارگان انداخت. جنگ ستارگانی که گویا کاریکاتوریزه شده و کمی هم به آن تم کمدی داده شده. حال این کمدی بودن فیلم ناشی از چه چیزی است؟ فیلم در مرحله اول کریس پرت را به عنوان مرد شماره یک کمدی درون خود دارد. البته کسانی که کریس پرت را میشناسند و بیشتر فیلمهای او را دیدهاند میدانند که وی فینفسه انسان بامزهای است و در بیشتر آثار خود این تم کمدیاش را دارد. در مرحله دوم بیشتر کمدی فیلم معطوف باتیستا است که به راستی توانسته آن را اجرا کند و با کمی احمق نشان دادن خود، فضای فیلم را کمی مثبت کرده و در آخر هم تم کمدی منتیس کمی فیلم را قابل تحمل کرده است.
در این بخش از نقد فیلم Guardians of Galaxy 3 میرسیم به ایراد اصلی فیلم یعنی بدمن یا همان شخصیت منفی. اول از همه اینکه بازیگر این کاراکتر به معنای واقعی کلمه افتضاح بود، داد زدنهای سطحی او هم انسان را به خنده وا میداشت و هم آدمی را به گریه. او بیمسئله است و از همین رو هرچه که میگوید به شدت شعاری به نظر میرسد. البته این شخصیتهای منفی جدید به کلی مارول را نابود کرده است. شما تصور کنید که در تمامی فیلمهای مارول، یک شخصیت شرور وارد قصه میشود که تمامی آنها نیز برای آرمانخواهی میخواهند دنیا را نابود کنند. تمامی این شخصیتها در مرحله نخست شکستناپذیر عنوان میشوند اما مثل همیشه در آخر به صورت قهرمانانه حذف میشوند ولی مشکل اینجاست که در گذشته این شخصیتهای شرور کمی جذابیت کاراکتری داشتند و روی آنها کار شده بود. اما اکنون آنها موجوداتی بیمسئله با قدرتهای نامشخص هستند که نمیدانم چرا همگی به دنبال ساخت جهانی بینقص هستند (همین مسئله در فیلم جدید مرد مورچهای هم بود).
حال شخصیت منفی نگهبانان کهکشان قهرمانی سیاهپوست، بیمسئله و بیکنش است که فکر میکند بازیگری یعنی داد زدن و تکان دادن سر به معنای عدم ثبات ذهنی. حال این بازیگر بیچاره به دست کارگردانی افتاده است که در اکشن دیجیتالیسم و تکراری خود، از او یک موجود مسخره ساخته است که دستش را تکان میدهد و قدرتهای عجیب و نامعلوم او دشمن را به زانو درمیآورد؛ حال وقتی که این بازیگر نقش خود را جدی میگیرد بیشتر از قبل مضحک به نظر میرسد. یک چیز هم به هنگام تماشای فیلم درباره بدمن یادداشت کردم که آن را بگویم و بروم به نقد قسمتهای بعدی؛ بدمن در پایان پوست خود را درمیآورد و مخاطب با پوستی تخریب شده روبرو میشود. این عمل شبیه به این است که صورت او سوخته باشد نه اینکه یه راکون نیم وجبی به آن حمله کرده باشد!
در ادامه نقد فیلم Guardians of Galaxy 3 میرسیم به پایان بندی فیلم؛ فیلم در یک داستان دراماتیزه شده راکون خود را از مرگ برمیگرداند. مرگ راکون و بُردن مخاطب به ناخودآگاه او بسیار جذاب و احساسی بود اما مسئله این بود که همانطور که در بالا خدمت شما عرض کردم، این صحنههای احساسی مربوط به راکون مستقل از فیلم بسیار جذاب است اما در درون فیلم به گونهای بنظر میرسد که گویی این صحنهها به فیلم سنجاق شدهاند. یا مثلا آن حرکت کریس پرت که برای نجات پخشکننده موسیقی خود را تقریبا به کشتن داد و جیمز گان در حرکتی نامعلوم نقاشی آفرینش میکل آنژ را بازسازی کرد! تمامی این صحنهها به نوعی ناشیانه به فیلم سنجاق شدهاند. در پایان نقد فیلم Guardians of Galaxy 3 میشود گفت که فیلم نگهبانان کهکشان اثری بسیار سطحی و کلیشهای بود که صرفا جهت فروش ساخته شده است و شاید بشود این فیلمها را زنگ خطری برای دنیای مارول تلقی کرد.
The Review
فیلم Guardians of the Galaxy Vol. 3
منبع psarena.ir